loading...
کـــــاریـــزمــــــــــات
آخرین ارسال های انجمن
نوید شتابی فرد بازدید : 513 1392/06/20 نظرات (0)

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر

من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر

نوید شتابی فرد بازدید : 451 1391/05/24 نظرات (0)

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنگ بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از بیوفایی ها خسته بود

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

مردی خنده رو که یک روز کبوتر شد و رفت

 

نوید شتابی فرد بازدید : 393 1391/01/01 نظرات (0)

عاشق تر از همه ما موش کوری است که زیبایی جفتش را چشم بسته باور میکند...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

باز باران بارید، خیس شد خاطره ها، مرحبا بر دل ابری هوا

هرکجا هستی باش، آسمانت آبی

و تمام دلت از غصه دنیا خالی...



چشمانت را ورق بزن...

شاید در گوشه ای از آن مرا به یادگار کشیده باشی...

نوید شتابی فرد بازدید : 501 1390/11/22 نظرات (5)

دلم برای کسی تنگ است... که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است... که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است ... ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است ... که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است ... که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است... که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است ... که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است ... که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است ... که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است ... که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است... که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است ... که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است... که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است ... که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است ... که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است ... که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است ... که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است ... که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است ... که خواهر نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است... که دوستیش به شرط (( تا )) شد…

دلم برای کسی تنگ است ... که دل تنگ دل تنگی هایم است...

دلم برای کسی تنگ است ...که اسمش آرزو است

دلم برای کسی تنگ است ...که نور زندگانی من شد

دلم برای کسی تنگ است ...که موقع دلتنگیم به عکس نازش نگاه میکنم

دلم برای کسی تنگ است ...که دو ماهه نه صداش رو شنیدم نه ...

 

نوید شتابی فرد بازدید : 513 1390/07/23 نظرات (1)

هر شب زغم عشق تو من خواب ندارم/فکر دلم کن که دگر تاب ندارم

بس گریه نمودم ز فراق غم عشقت چشمم/ به زبان آمد و گفت اشک ندارم

 

 

نـوشتـم حرف دلــــم تــا تــو بدانــی/ که چون دورم ز تو دردم بدانـی

به غیر از تو کسی را دوست ندارم/ بـمیـرم گـر مـرا از خـود بـرانـی

 

 

در زمستانی سرد با دلـی رفته ز دست/ زیر لب میخوانم کاش میشد به تو گفت

که تو تنها بهانه شعر و امید زندگی من/ تو بمان تـــا که نمیرد این دل تنگ من

 

 

در رفاقت رسم ما جـان دادن است/هر قدم را صد قــدم پـس دادن اسـت

هر که بر ما دلتنگ شود جان دهم/ناز او را هر چقدر باشد باز میخرم

نوید شتابی فرد بازدید : 465 1390/07/18 نظرات (0)

از زندگی من هیجان را گرفته اید
این روزها عجب خودتان را گرفتهاید
با این سکوت و نگاه و غرور به چشم
حرف و کلام و دهان را گرفته اید
دل کسی نشکستم اما آنها به فحش
از این حرف تمام بیان را گرفته اید
اردیبهشت ماهی نیستم که اردیجهنم کرده اید

لبهای سرختان که دهان را گرفته اید
فامیلم جسارت است ببخشید یک سوال !
با غرورتان کجای جهان را گرفته اید ؟
فامیل شما که درس نخواندید پس کجا ؟
کِی دکترای زخم زبان را گرفته اید ؟
فامیل جواب نامه ندادید بس نبود؟
دیگر جرا کبوترمان را گرفته اید؟
فامیل اجالتاً برویم آخر غزل
نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید

آدم بشو نیستید تا قیامت،من ول کردم شما را

ولیکن شما دست ز سرم بر نداشته اید

 

نوید شتابی فرد بازدید : 456 1390/06/05 نظرات (0)

هنگامي كه چشمانت را ندارم

در تاريكي زندگي مي كنم

و هنگامي كه خنده هايت را ندارم در سكوت

مانند مومني كه كسي خدايش را كشته باشد

من دليلي براي زندگي ندارم ...

به تو محتاجم ...

چون يك درخت به باران

چون انسان به فراموشي

چون تاريكي به روز

كاري نميتوانم بكنم

چون عشق تو بر من غلبه كرده است

و من همواره به تو محتاجم ...

براي دانستن اينكه شبها آسمان زيباست

براي اينكه بهتر از آنچه هستم باشم

براي اينكه بدانم زمان كوتاه است

و من همواره به تو محتاجم ...

 

جواب من در ادامه مطلب

نوید شتابی فرد بازدید : 438 1390/06/04 نظرات (0)

چه بگویم؟ سخنی نیست 
می وزد از سر امید، نسیمی؛
لیک تا زمزمه ای ساز کند
در همه خلوت صحرا
به رهش
نارونی نیست 
چه بگویم؟ سخنی نیست 
***
پشت درهای فرو بسته
شب از دشنه و دشمن پر
به کنج اندیشی
خاموش 
نشسته ست 
بام ها
 زیرفشار شب
کج،
کوچه 
از آمدو رفت شب بد چشم سمج
خسته ست
***
چه بگویم ؟ سخنی نیست

 

 

 

سفیران 

نوید شتابی فرد بازدید : 440 1390/06/04 نظرات (0)

تنها بودم تنهاتر شدم با رفتن یار

  ندانستم ز کدامین گناه مجازات کرد مرا

  میدانست که عاشقشم

  ولی ندانستم که مرا دارد دوست یا نه؟

  زبانش می گفت دوستم داره

  ولی چشمانش فریاد بر می آورد

 د لش مال دیگری است

 ز بی وفاییش گذشتم

 ولیکن هر جا روم

 به رخ هرکس بنگرم

  در خلوت کنج خانه ام

 در گردش های شبانه ام

  در عبادت هایم

 رخ ماهش به نظرم آید

 ز هر چیزم میگذرم

 تا شاید باز آید

 ولی حیفا،ولی دریغا

 که دستش در دست دگری است   

 

 

 

 

حال هر جا هستی

دستت تو دست هر کی هست ز خدا خواهم

   در تنهاترین تنهاییم که تنهای تنهایم گذاشتی

  در تنهاترین تنهاییت تنهای تنهایت نگذارد

 

 

 

سفیران
نوید شتابی فرد بازدید : 639 1390/06/04 نظرات (0)

هيچ مي داني كه رفتي من چه حالي داشتم
دور خود مي گشتم و با خود جدالي داشتم
لحظه ها زل مي زدم بر قاب عكس خاطرات
لحظه ها مي رفت و من عشق خيالي داشتم
لحظه ها رد مي شد و رد مي شدي از پيش من
پيش چشمم چشمه ي آب زلالي داشتم
پيش خود در خلوتم مي سوختم اما چقدر
روي شادي پيش چشم اين اهالي داشتم
آمدي، رفتي ولي زود از كنار خاطرم
لحظه ديگر اگر بودي سؤالي داشتم
روي دوش عشق وقتي آمدي اي نازنين
كاش من هم مثل تو آن لحظه بالي داشتم
بعد آن تشييع سرخت، سبز ماندي، من ولي
هيچ مي داني كه بعد تو چه حالي داشتم

 

 

 

 

 

سفیران

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
ثبت شده در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 508
  • کل نظرات : 198
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 146
  • باردید دیروز : 212
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 652
  • بازدید ماه : 1,555
  • بازدید سال : 4,598
  • بازدید کلی : 927,513