سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم
توی کوچه های بی عبور پاییزی
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را
منتظر نشسته ام
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اس ام اس خنده دار | 0 | 90 | navaro |
۱۱ محدودیتی که بدن شما دارد و نمی دانستید | 2 | 345 | navaro1 |
شوخی با حافظ | 0 | 338 | navaro |
این هم عاقبت تعریف کردن از خانم ها(آخر طنز!!) | 0 | 306 | navaro |
مختصری از بيل گيتس | 0 | 289 | navaro |
نابترین جملاتی که در هیچ وبلاگ یا سایتی ندیده اید و نخواهید دید | 0 | 328 | navaro |
قوانین اخطارها | 0 | 380 | navaro |
๑۩۞۩๑قـــوانــین و اســـاســنامه اصلی๑۩۞۩๑ | 0 | 414 | navaro |
يك دانه كور
بي آنكه دنيا را ببيند
در لاي آجرهاي يك ديوار، گم بود
در آن جهان تنگ و تاريك
با باد و با باران غريبه
دور از بهار و نور و مردم بود
اما مدام احساس مي كرد
بيرون از اين بن بست
آن سوي اين ديوار، چيزي هست
اما نمي دانست، آن چيست
با اين وجود او مطمئن بود اين گونه
بودن زندگي نيست
هي شوق، پشت شوق
در دانه رقصيد
هي درد، پشت درد
در دانه پيچيد و ديگر او در آن تن كوچك، نگنجيد
قلبش ترك خورد و دستي از نور او را به سمت ديگري برد
وقتي كه چشمش را به روي آسمان وا كرد
يك قطره خورشيد
يك عمر نابينايي او را دوا كرد
او با سماجت بيرون كشيد
آخر خودش را از جرز ديوار
آن وقت فهميد
كه زندگي يعني همين كار
شعر از عرفان نظرآهاري
تو رو زیر بارون ندیدن هنوز
بگو قسمتم میشه آخر یه روز
بگو چتر موهاتو وا می کنی
منو زیر بارون صدا میکنی
با نگاهی از تو عاشقترینم
بین چشم تو منو کجا میبره
اسم تو رو لب هام شعر زندگیمه
ببین اسم تو منو کجا میبره
تماشای چشمات برام خواهشه
نگاه نفس گیرت آرامشه
بزار حس کنم عاشقی مثل من
بزار اینو اون هر چی میخوان بگن
سلام
بعد مدتها کمی می خوام حرف بزنم
ببین مردم خیلی راحت از کنار همه چیز رد میشن حتی
ازکنار ادمها.انگار همه چیز رو ساختن که اونا بهشون نگاه کنن و رد
شن.نه بابا اینطور نیست.از همه چیز طلبکارن.مردم بی دین شدن می دوننین
که اینجور شده به ظاهر میرن نماز می خونن دعا می کنن بعدش با
اجازه شما می شن گرگ تو جن هم می افتن وهمدیگه
رو می خورن.مشکل اینجاست که ما مسلمون سببی هستیم
بابامون نماز خونده ماهم خوندیم اگه یکی پیدا شد که خودش
به این نتیجه رسید که باید راه رو برگرده باید پیغمبرش کرد.
بسه حوصلم سر رفت از حرف زدن
دزدند خود پرستی و خودکامی
با این دو فرقه راه نپیماید
تا بر برهنه جامه نپوشاند
از بهر خویش بام نیفراید
تا کودکی یتیم همی بیند
اندام طفل خویش نیاراید
مردم بدین صفات اگر یابی
گر نام او فرشته نهی، شاید
سفیران
شنبه: رفتن زن به مسافرت گريه كردن مرد به مدت 24 ساعت
يکشنبه: بايد تغييرات مختصري در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هرروز جشن نميگيرم و لازم هم نيست که آنقدر ظرف کثيف کنيم چون کسي که بايد ظرفها را بشويد منم نه او! صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبيعي چقدر زحمت دارد چون هربار بايد آبميوه گيري را شست بهتر اين است که هر دو روز يکبار آب پرتقال بگيريم که ظرف کمنري بشويم. |
تقدیم به تو
اگه هنوز بیاد تو، چشمامو روهم میذارم
اگه تو حسرتت هنو،ز هزار و یک غصه دارم
اگه شبام به عشق تو، پلک روی پلک نمیذارم
میخوام تو اینو بدونی، من راه برگشت ندارم
امروز میخوام بهت بگم ،کسی نمیرسه به پات
امروز میخوام بهت بگم ، هیچکی نیومده به جات
نمیتونم نشون بدم، دلم چه گوشه گیر شده
بیا و اشکامو ببین، اگرچه خیلی دیر شده
باور اینکه بتونم بی تو باشم،سخته برام
نمیشه که دل بکنم ، عشقو بذارم زیر پام
کاشکی تو چشمام بخونی ، پشیمونم از هرچی بود
تمام تقصیر و بذار به پای این دل حسود
سیروان خسروی
نمیدونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو
نمیدونم چرا قسمت می کنم روز های خوب زندگیمو
چرا اول قصه همه دوستم می دارن
وسط قصه می شه سر به سر من میذارن
تا می خواد قصه تموم شه ......... همه تنهام می ذارن
میتونم مثل همه دورنگ باشم ..........دل نبازم
میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم
تا با یک نیش زبون .......بترکه و خراب بشه
تا بیان جمش کنن
حباب دل سراب بشه .....
می تونم بازی کنم با عشق و احساس کسی
می تونم درست کنم ترس دل و دلواپسی
می تونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم
می تونم پشت دلها قایم بشم .....کمین کنم
ولی با این همه حرفها باز منم مثل اونام
یه دروغ گو می شم ......همیشه ورد زبونام
یه نفر پیدا بشه به من بگه چکار کنم
با چه تیری اونی که دوستش دارم شکار کنم
من باید از چی بفهمم چه کسی دوستم داره
توی دنیا .اصلا عشق واقعی وجود داره .......؟؟؟؟؟؟
هرکس در زندگی خود آرزوهایی دارد.اگر کسی بگوید من آرزو ندارم دروغ گفته است.آرزو ها ممکن است کوچک یا بزرگ زمینی یا آسمانی باشند.البته آرزو مقوله ای متفاوت با حاجت است.
من هم آرزو هایی دارم.اما آرزوی دست نیافتنی ندارم.یعنی از نظر من کار نشدنی وجود ندارد.
دو روز پیش من به یکی از آرزوهایم رسیدم.به اصفهان رفته بودیم منزل یکی از اقوام که یک باره تصمیم گرفتیم به شهرضا برویم.واینجا بود که من از شادی در پوست خود نمی گنجیدم.بله من تونستم به زیارت شهید همت برم.کسی که ازش درسهای بزرگی گرفتم و می گیرم.
نمی دونم خدا رو چه جوری شکر کنم.
خدایا شکرت.
یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به
پسربرتری داشت ولی چندین سال از پسر بزرگتر بود
دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی
پسر عاشق دخترمیشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون
ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه
یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام
معنی کن و پسرخوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون
علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده
دختر به دوستش میگه : من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق
واقعی کمکم میکنی پیداش کنم ، تا بحال هر چی دنبالش گشتم
سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود ، پسر بهش قول میده
تو این راه کمکش کنه
هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی
اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو
اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه
تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر
به پسر میگه : میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟
پسر می پرسه چطور و دختر میگه : عشق واقعی اونه که واسه
معشوقش جونش رو هم بده و پسر گفت : ببین ، به اطرافت با
دقت نگاه کن ، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو مثل
آینه کنی . دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا برا تو قصه
هاست واقعیت نداره . بعد دختر خواست که با هم به رستوران
برن و چیزی بخورن پسر قبول کرد ودر حالیکه از خیابون عبور
می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد*انگار
ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو می
بینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد
میکنه و نقش زمین میشه دختر برمیگرده و سر پسر روکه غرق
خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد
آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده
ولی حیف که دیگه دیر شده بود
دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای
سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست
تعداد صفحات : 50